یاسمنگولا شنبه میره مغازه/موتورباباش هست داغونو قراضه...
یاسمنگولا به باباش میگه تو خوبی بابای یاسمنگولا به یاسمنگولامیگه:یاسمنگولا خودت خوبی...
یاسمنگولا در کوچه رو باز کرده / دستشو رو بچه ها دراز کرده
مامان یاسمنگولا میگه این کارها خیلی زشته / یاسمنگولااین جمله رو بالا سرش نوشته.
یاسمنگولا میره تو باغ بچرخه / باباش خریده براش دوچرخه
یاسمنگولا سیگار رو دوست نداره / دود سیگار کفرش رو در میاره
یاسمنگولا...آخ آخ..دخترگولا...آخ آخ
یاسمنگولا یه دختر زرنگه / بندهای کفشش رو خودش می بنده
یاسمنگولا پاش لایه در گیر کرده بود /سگه واسه گرفتنش تیر کرده بود
یاسی همش جیغ می کشید کمک کمک / مامان یاسی اومد زدش یه فص کتک